نامیرایی در ادبیات مور و هوره / قسمت دوم
سیمره (محمدحسین آزادبخت): قوم لک یکی از اقوام زاگرسنشین است که هم اکنون در یک پراکندگی گسترده با اقوام مجاور خود در هم آمیخته است. قطعاً زیستگاه این قوم از دیرباز تا کنون در زاگرس میانی بوده است. این قوم همانند سایر اقوم زاگرسنشین، طی قرنهای متمادی و مداوم رمههای اسب و گلههای گاو و گوسفند خود را در چراگاههای محدودی که در دشتهای کوچک میان کوهی واقع بوده به چرا وامیداشتهاند، تا به شیوهی کوچگری و بر اساس ساختار اقتصادی شبانی در چینخوردگیهای سخت و دشوار زاگرس میانی جا خوش کنند و با جغرافیای زیستگاه خود، کنار بیاین
مولفههای هنری این قوم گر چه در ساختاری اقتصادی و اجتماعی ماقبل توسعهیافتگی و صنعتی شکل گرفته است، اما ارزش والای هنری این آثار معنوی، چیزی کمتر از شاهکارهای مشابه سایر جوامع بشری ندارند.
چون در این مقاله به خاطر طولانی شدن مطلب نمیتوانم دهها تکبیت همسنگ با ابیات یاد شده را بررسی کنم، ناگزیرم به تعداد اندکی از ابیاتی که به موضوع مقالهام اشارهای گذرا بکنم.
زنان ایل هنگامی که در مراسم پُرسِ عزیزی که با آنان نسبت خونی دارد گرد هم میآیند و با همسُرایی اندوهباری او را برادر خود میدانند. آنان مرگ را برای نازنین برادرشان روا نمیدارند. حتا اگر او در بسترِ مرگ به حالت احتضار باشد. اگر نازنین برادرشان چشم بر جهان هستی ببندد و خود را به مرگ تسلیم کند، مردن او را خوابی معمولی و همیشگی میدانند. برایش نازْبالشِ نرمی میطلبند تا سر بر بالین بنهد.
برالم چاتی گلالاوه سی ناز بالش بنن وخت خاوه سی
بر نازنین برادرم چه میگذرد؟ که این چنین اشک در چشمانشان حلقه زده است. نازْبالش زیر سرش بگذارید هنگام خوابیدنش فرا رسیده است.
تلقی کردن مرگ با خواب مضمون بسیاری از ابیات مور و هوره است. سرایندگان این ابیات گر چه این تکبیتها را برای سر دادن آواهای مور و هوره در مراسم پُرس و یا یادمان درگذشتگان سرودهاند، اما ارج نهادن به انسان آنقدر اهمیت مییابد که این سرودهها مرگ را نفی میکنند و از عزیزان خود میخواهند تا به آن گردن ننهند.
سرکت وردار اِ گرون خاوهَ
ای خاوه و تو فره مناوه
serakat verdār e geron xāwa
ey xāwa va to fera manāwa
سرت را از خواب گرانی که تو را در بر گرفته بردار، اینگونه خوابیدن برای تو بسیار ناشایست است. با بیان تکبیت یاد شده علیه مرگ عصیان میشود. مردن خوابی سنگین پنداشته میشود.خطاب به عزیز از دست رفتهاش نهیب زده میشود که مرگ برای تو بسیار حقیر است. برخیز و به زندگی بازگرد.
سرکت وردار وه شیرین خاوه
نرگس و تری ریشه ژَ آوه
serakat verdār e širin xāwa
narges va tari riša ža āwa
سرت را از خواب شیرین بردار، تر و تازگی گل نرگس به خاطر آن است که ریشه در آب دارد. این تکبیت را زنان، در مراسم پُرس و با آوای مور میخوانند. مضمون تکبیت خطاب به کسی است که چشم بر زندگی فرو بسته است. مویهخوان با بیان این بیت در آوای مور نمیخواهد مرگ عزیز از دست رفتهاش را بپذیرد و مرگ او را خوابی شیرین میپندارد. هر آن امیدوار است مرگ را نفی کند و سرش را از بستر بردارد و به زندگی بازگردد. چون در زندگیاش بارها دیده است که گل نرگس با همهی تری و تازگیاش، اگر چشم فرو بسته باشد، چون ریشه در آب دارد گلهایش شکفته میشود و چشمهایش را به روی حیات و زندگی میگشاید. [قوم لک مانند سایر اقوام کوهنشین زاگرس مرکزی، طی هزاران سال زندگی مداوم و پیوسته، رمههای اسب و گلههای گاو و گوسفند خود را در چراگاههای محدودی که به آنها تعلق داشته به چرا وا داشتهاند تا بر اساس سه عنصر حیاتی انسان، علف و دام زندگی خود را به شیوهی اقتصاد شبانی و کوچگری با جغرافیای سختی که در آن میزیستهاند، سازگار سازند. در این شیوهی زندگی نقش موُثر مردان سلحشور که از حریمِ زندگی دفاع میکردهاند، به عنوان مهمترین عنصرِ حیاتی بسیار با اهمیت بودهاند. فقدان مدافعان این شیوهی زندگی، نگرانی عمومی را برمیانگیخته است و نبودن حامیان ایل به کلِ جامعهی ایلی ضرر میرسانده است.
این جامعه، فرهنگِ خاص خود را به نحوی ایجاد مینموده تا با هنجارهایش، ارزشهای جامعهی ایلی را پاس بدارد. در بخشی از ادبیات شفاهی ایلی واکنشهای هیجانی در عالم خیال، به کار گرفته شده است تا انسان را نامیرا و جاودان سازد و آیینهای مرگ، نمادها و نشانههای بسیاری را به کارگیرد تا به جامعهاش القا کند، انسان اصلیترین محورِ حیات، نامیرا و جاودان است.
ناباوری در مرگ عزیزان و گردن ننهادن بر مردن، تنها در تعدادی از ابیات مور و هوره تجلی نمییابد، بلکه این تصور در بسیاری از آیینها، مراسم، نشانهها و نمادهای زندگی ایلی به کار گرفته میشود تا با نیستی و مرگ مقابله شود.
اجرای ریتمهای موزون و رقصهای دستهجمعی نمادی از ابراز شادمانی انسانهاست. اما هنگامی که انسان نخبهای در قوم لک چشم از جهان فرو میبسته است، طی آیینی نمادین با اجرای نوعی رقص به نام (هیرا، هیرا) برگِردِ جنازهی درگذشته میرقصیدهاند. این رقص را مردان به صورت دسته جمعی شانهبهشانهی هم اجرا میکردند. این رقصیدن برای مراسم مرگ شبیه به رقص «سنگین سماع» است. این نوع رقصیدن برخلاف همهی رقصهای دسته جمعی از راست به چپ و در جهت حرکت عقربههای ساعت انجام میگیرد. رقصندگان هیرا هیرا در یک همنوایی با آهنگی حماسی ابیاتی از مور و هوره در ستودن درگذشته میخوانند. شیوهی اجرای این آیین انگار دهنکجی به مرگ است و به نوعی اعتراض به مردن و نادیده انگاشتن آن تلقی میشود.
در مراسم درگذشتگان عَلَمهایی که بیشباهت به قامت نمادین انسان نیستند، در مکان به جای آوردن پُرس برپا میدارند تا شاید نشانهای از حضور درگذشته باشد. درگذشتهای که قامت او دیگر رؤیت نخواهد شد. این نمایش نمادین به نوعی مقابله با زوالی است که مرگ با خود میآورد.
گاهی که زنان قوم لک «وی، وی» کنان صورت خود را میخراشند در واقع علیه (وی) یا (واته) خدای مرگ عصیان میکنند و به فرمان او که مردن، مرگ و ویرانی است اعتراض میکنند.
قومِ لک بر فراز گور مردانِ قبایل خود (میل) ستونهای چند وجهی سنگی، قرار میدهند. این ستونهای سنگی در قد و قوارهی یک انسان هستند. شاید بر پا داشتن میل سنگی به نوعی مقابله با نیستی و مرگ است. برای اینکه این ستونهای سنگی هویتی انسانی همانند درگذشتگان بیابند، وجوه آنها را با نقوشی که موضوع آنان همخوانی با علایق درگذشته داشته، حکاکی میکردهاند تا اینگونه نامیرایی و جاودانگی فرد درگذشته را ماندگار سازند.