محل دفن انوشیروان پادشاه ساسانی در مرز لرستان و ایلام است؟
ضمن گردش در لرستان برای نوشتن کتاب آثار باستانی ، روزی در دامنه کوه «کور» KAVAR در منطقه"ماژین"، یکی از روستائیان برایم حکایتی گفت که سینه بسینه نقل شد و او هم از پدرش شنیده بود که قبر انوشیروان در اشکفت «کول کنی» قرار دارد . این موضوع مرا بر آن داشت که تحقیقی بنمایم. بر پیکره این قصه و مستندات دیگر یک روز شخصا به اتفاق اقای مهندس حسن آقائیاز محل دیدن نمودیم. در این دره افسانهای دیدنی زیاد است ابهت تنگه و اثارش بتوصیف نمی آید مگر به دیدن و مشاهده .اما درباره انوشیروان و تحقیق درباره داستان های موجود و تطبیق ان با اثار «کول کنی» و فاصلههای ذکر شده ، تفصیلی است که بشرح زیر از از نظر خواننده ارجمند می گذرد .
فکر می کنم پادشاه نامی ساسانی خسرو انوشیروان ، نیازی بتوصیف نداشته باشد ،زیرا درباره زندگی، دوران پادشاهی و عدالت و مزدک کسی و سایر خصوصیات و گسترش تمدن و دگرگونیهای دیگر ۴۸ سال دوران پادشاهی او در شاهنامه فردوسی و آثار متقدمین و نیز بررسیهای خاورشناسان و محققین دوستدار ایران و دانشمندان ایرانی به تفصیل مطالبی بیان شده و در اثار آنان امده است که در پایان دوران پر ماجرای پادشاهی خود، بقول مولف مجمل التواریخ و القصص۱ (بمداین از دنیا برفت).
اما درباره محل دفن یا دخمهای که جسد این پادشاه بزرگ در آن نهاده شده ، رازی است سر به مهر که تاکنون در مورد آن کم تحقیق شده و کم آگاهی حاصل گردیده است . ظاهرا با اعتقاد پادشاه ساسانی به معتقدات دین زردشت و دستورهای ائین بهی که دین زمان اوست، بایستی پس از مرگش همان طوری که فردوسی می گوید اوامرش را انجام داده باشند. ماخذ معتبری که در اینباره گویا و مبین کیفیت باشد جز همین چند بیت از شاهنامه فردوسی که قسمتی از وصیت نامه اوست و افسانه ای که در تاریخ بناکتی امده و چند مورد، دیگر در دست نیست .دو خبر شاهنامه و بناکتی چنیناند و بقیه نیز درکتاب هائی چون دخمه انوشیروان ذکر شده است ، برابر این دو افسانه احتمالا جسد انوشیروان باید در کوه های لرستان دفن شده باشد که در این مقاله سعی شده است درباره(کول کنی) که بعقیده مردم لرستان محل دفن انوشیروان است مطالبی بیاید.
الف:شاهنامه
-
چو من بگذرم زین جهان فراخ براورد باید مرا خوب کاخ
-
بجایی کزو دور باشد گذر نبرد برو کرکس تیز پر
-
سر اورده بر چرخ گردان بلند ببالا فزون باید از ده کمند۲
-
نبشته برو بارگاه مرا بزرگان و جنگی سپاه مرا
-
وز ان پس بر ارید درگاه را نباید که بیند کسی شاه را
-
دگرگون بود کار ان بارگاه نیابد کسی نزد ما نیز راه
-
ز فرزند و از دوده ارجمند سی کش ز مرگ من اید گزند
-
بیاساید از بزم و شادی دو ماه که این باشد ائین پس از مرگ شاه
-
فراوان بر ان عهد هرکس گریست پس از عهد یک سال کسری بزیست۳
اما داستان و افسانهای که در تاریخ بناکتی آمده است چنین است:
"حکایت دخمه انوشیروان"
گویند مامون خواست که بنای مداین و ان قصرها و کاخ های انوشیروان بیند، حسن بن سهل کاتب و احمد بن- خالد الاحوال را با خود ببرد و ان کاخ ها و بناها می دیدند و تعجب می نمودند،بعد از ان گفت:مرا باید که زیارت انوشیروان کنم ، گفتند ،فلان جای مردی است پیر و او داند که دخمه انوشیروان کجاست. او را بیاوردند. چون پیش مامون امد به زبان عجم ثنا گفت.پس گفت ،پدر پدر من دخمهبان انوشیروان بود و میراث بمن رسیده است و اندرزنامه او من دارم،گفته است که پادشاهی از پادشاهان عرب از خویشان پیغمبر مرا زیارت کند.و نشان ها داده است و توبه ان کس میمانی .مامون را عجب امد.بفرمود تا او را سه روز مهمان داشتند پس پیر را پیش خواند و گفت : دخمه انوشیروان به ما نمای.پیر گفت:در کوهی است و از اینجا تا انجا پنجاه فرسنگ است، و چون انجا روی، درهای است بالای ان دوازده فرسنگ(؟)بر بالای ان کوهی است هفت فرسنگ(؟)، و دخمه بر سران کوه است.خانهای است از سنگ خاره تراشیده و کوشکی سی صد گز، زمین او در سیم گرفته و سقف آن به زر و گوهرهای قیمتی اراسته و تختی از زر و مروارید در پیشگاه نهاده و جامههای زربفت به جواهر اراسته بر ان تخت افکنده و شاهنشاه بر ان تخت است که به زندگانی داشت، و تاج بر سر بالین اویخته و تن او را به دارو ها اندودهاند که هرگز تباه نگردد و متغیر نشود . و در ان کوشک طلسم ها ساخته است که کس در انجا نتواند رفت مگر ان پادشاه تازیان که او نشان داده است و من این نشان ها همه در تو میبینم.
مامون گفت:ترا رنجه باید شدن و راهنمائی کردن.پیر گفت راه ان کوه ویران کردهاند تا کس بر انجا نتواند شد، تدبیر ان باید کرد تا ان راه ابادان کنی.مامون فرمود تا الت و استادان و کارگران و چوب ها جمع کردند و بر شتران نهادند و مامون و خاصگیانی چند و ان پیر برفتند .چون به پایان کوه رسیدند ان راه ها بساختند.چون تمام شد، مامون با سه کس و خادمی جنیبتی در دست گرفته روان شدند و بیست تا جامه زربفت و چند من کافور و مشک و عنبر با خود ببردند.
چون به نزدیک دخمه رسیدند مامون پیاده شد تا به در دخمه رسید .پیر گفت: اگر توانی که او نشان داده است حلقه دربگیر و بجنبان .مامون حلقه دربگرفت و بجنبانید .کلیدی از بالای در بیفتاد. پیر گفت:درست شد که توانی که او نشان داده است در بگشادند چند سوار دیدند با سلاح تمام به طلسم کرده ، بر خود بجنبیدند و حمله کردند .پیر مامون را گفت: تازیانه از دست بیفکن.بینداخت .ایشان ساکن شدند. از انجا درگذشتند ، به میان سرا رسیدند.بر گوشه صفه چهار شیر دیدند که اهنگ ایشان کردند پیر گفت: استین خود بر ایشان افشان.بیفشاند. ایشان ساکن شدند. چون به در دخمه رسیدند چهار پاره شمشیر تیز از بالای در اویخته بود، میامد و میشد که کس را زهره نبود که بدان نزدیک شدی پیر گفت: دستار از سر فروگیر و گستاخ درای . دستار از سر فرو گرفت .شمشیرها ساکن شدند و درامد و ان عجایب ها از بسط و فرش والت های زرین، و میان سرا خشت های زرین و سیمین افکنده و دیوارها به جواهر قیمتی مرصع کرده بدیدند و پنج غلام به طلسم با سلاح از دست راست تخت ایستاده و پنج از چپ و پنج از پیش و پنج از پس همه بر خویشتن بجنبیدند و اهنگ ایشان کردند.
پیر گفت:یا امیر المومنین، آواز ده و بگوی که من کیستم. مامون آواز داد و از هیبت بیهوش گشت و چنان پنداشت که او زنده است. بعد از آن مامون به سه جایگاه خدمت کرد و تواضع نمود و بر گوشه تخت رفت و بنشست و حسن سهل و احمد خالد بر پای ایستادند. مامون در روی شاهنشاه مینگریست و جامههای او را می دید و از هردو جانب سفیدی در محاسن انوشیروان درآمده بود و عصابهای از دیبای بر سر وی بسته، چهار سطر از مروارید بر آنجا دوخته بر شکل کتابت .مامون در وی منگریست و این آیت می خواند که:
«ان فی ذلک- لعبرة"لاولی الابصار»
بعد از آن پیر گفت:این نوشته که بر این عصابه است برخوان.برخواند یک سطر این بود:
«گیتی که یزدان کرد مرا چه کوشش»
دوم نوشته بود:
«عمر تمام نیست مرا چه خواهش»
سیوم
«گیتی جاوید نیست مرا چه رامش»
چهارم
«چه شاید کرد که نشاید دانست»
و هردو دست بر سینه نهاده و انگشترین گوهری درو نشانده که هر روزن ازو روشن بود.مامون به تعجب به هر طرفی منگریست، لوحی دید از زربه خطی روشن نوشته بود که پس از مرگ من به چندین سال پادشاهی از پادشاهان عرب بیاید و زیارت ما کند و ما را جامه نو پوشاند و خوشبوی گرداند. صفت او چنین بود و نام و نسب او تا آدم چنین نگاه کردند این خود صفت مامون بود و هرچند در کالبد ما جان نباشد که عذر او خواهیم و او را مهمان داریم ،اما این نوشته که در زیر زانوی من است پای مزد اوست، برگیرد و عذر ما بپذیرد، و دیگر آنکه سه کس با وی باشند: یکی ناقص بود با ما خیانت کند .پادشاه تازیان باید که سزای او بدهد.
مامون چون آن لوح برخواند، دست در زیر زانوی او کرد. سنگی دید بر آنجا که نوشته که در این کوه به فلان جایگاه ده گنج از زر و جواهر و سیم است بردارد و ما را معذور دارد. مامون آن خط برداشت و زانو و دست او ببوسید و خدمت کرد و بازگشت.
چون بیرون آمد خادم خواهش کرد تا زیارت کند چون باز می گشت،انگشترین انوشیروان بیرون کرد و پنهان داشت.چون در راه شدند مامون با حسن و احمد گفت:بزرگوار پادشاهی که او بوده است دانا به همهچیز،اما این سخن مشکل است که گفته است ناقص با من خیانت کند و سخن او دروغ نباشد اندیشه کنید تا این چه تواند بود؟ گفتند: ناقص خادم است ، ندانیم تا او چه کرده است. خادم را پرسیدند و در وی بجستند ،انگشتری انوشیروان با او یافتند. مامون پیاده بازگشت و کنار تخت او بوسه داد و انگشتری در انگشت او کرد. چون نگاه کرد بر چهار گوشه تخت چهار سطر نوشته بود:
« هر کرا پادشاهی نیست کامرانی نیست، هرکرا زن نیست کدخدائی نیست، هرکرا فرزند نیست شادمانی نیست، هرکه را این سه نیست بیماری نیست.»
پس مامون بیرون آمد و این آیت میخواند:
«و ما الحیوة الدنیا الامتاع الغرور»
و چون به این گنج ها رسید چنان که نشان داده بود برگرفت و شتران و چهارپایان پر از زر و جواهر کرد و گویند توانگری مامون و فرزندان و اسبابی که ساختند جمله از آن بود.و چون به مداین رسید فرمود تا خادم را مثله کردند و بر درختی درآویختند تا مردم عبرت گیرند و آن راه که بر آن کوه کرده بود(فرمود)تا خراب کردند و آن پیر عجمی را بسیار بنواخت۴ .
آنچه در این زمینه موجود است در ردیف همین قصه هاست که تکرار آن لزومی ندارد. آنچه از نقل شاهنامه و قصه دخمه در تاریخ بناکتی آمده است دو موضوع را روشنگر است نخست آنکه شاهنامه آورده که شاه انوشیروان وصیت می کند پس از مردان مرا در جائی که عبور و گذر از آن دور باشد و حتی کرکس تیز پرپر آن پر نزند دفن کنید و در دخمه را ببندید. دوم آنکه تاریخ بناکتیی می نویسد (پیر گفت:دخمه در کوهی است و از اینجا تا آنجا پنجاه فرسنگ) نتیجه آنکه جنازه انوشیروان دور از پایتخت ساسانی و در دخمه و کوهی دفن شده که نام آن کوه ذکر نشده است.
اخبار محلی :
اما خبری که در جنوب لرستان در منطقه ماژین واقع در دامنه کوه کوراز دو نفر از معمرین ساکن آنجا شنیدم و بعضی دیگر نیز عنوان می کنند مفهوم ان چنین است که(انوشیروان قبل از مرگ وصیت کرد که جسد مرا در کوهی که شصت فرسنگ دور از تیسفون باشد و کسی به آنجا نتواند راه یابد دفن کنید این مردم آنگاه محلی را به من نشان دادند که بنام (کول کنی)مشهور است .
اطلاعات محلی و نیز قصهای که سال ها پیش عمویم از قول یکی از معمرین دوره جوانیش سینه بسینه نقل میکرد مجموعا مطالبی جالب بودند درباره تنگه(کول کنی) که آن را طلسم می پندارند و معتقدند شبها در این دره صداهای مهیبی مانند فریاد انسان و شیهه اسب و زوزه جانوران از آن بگوش میرسد و هرکس تنها در شب و یا غروب از آن عبور کند دیوانه خواهد شد و نام یک نفر که شب از این دره عبور کرده و تحت تاثیر این توهمات دیوانه شده است بردند ،اما قصه ای که عمویم شادروان حاج علی اکبر محروم شنیده بود و نقل می کرد این بود که بهنگام وزیدن باد در شب صدائی شبیه به صدای بهم خوردن در در انتهای تنگه شنیده بود و نقل می شود و یا وقتی سیلاب هائی از تیغه های میانه دیوارها کوه به دره می آیند با خود پوست لیمو و چیزی شبیه به آن همراه میآورد و داستانی شبیه به آنچه بیان شد.
با این مقدمات لازم است شرحی در مورد کوه کور که تنگه (کول کنی) در آن قرار دارد آورده شود. کوه کور که امروز آنرا به غلط « کبیر کوه» نیز می گویند، طول آن در خاک لرستان بیش از۱۷۰ کیلومتر است و در بعضی نقاط پهنای آن تا ۲۰ کیلومتر می رسد، این کوه از شمال باختری به جنوب خاوری کشیده شده است و دارای چین خوردگی ها منظم و دره های عمیق است .فاصله آن تا تیسفون نزدیک به پنجاه فرسنگ است.
مرتفع ترین نقاط آن در بخش میانی،بیش از ۳۰۰۰ متر بلندی دارد و چون دیواری عظیم ،لرستان را به دو قسمت پیشکوه و پشتکوه تقسیم نموده است. بعضی از قلل آن بیشتر سال پوشیده از برف است،در جنوب باختری دره های وسیع تر دارد، در دره های شمالی و جنوبی آن چشمه های پرآبی وجود دارد که اغلب بواسطه عمق بستر و پیچ و خم های فراوان بریدگی ها و درهه ای عمیق ،استفاده از آب آنها غیر ممکن است.
در تمام درههای این کوه افسانه ای آثاری از دوره های مختلف پیش از تاریخ و تاریخی برجاست،کوه کور شاهد تمدن ها، فتح ها و شکست ها و کام ها و ناکام ها بوده است و خود شاهدی است تاریخی که در سکوتش رازهای فراوانی می توان خواند. مهمترین آثار شناخته شده در درههای این کوه
راه رسیدن به کول کنی
باید از خرم آباد با اتومبیل تا کیلومتر ۱۳۸ راه خرمآباد به اندیمشک را طی کرد و در دهکده ای بنام (جلوگیر) با کلک از رود سیمره گذشت و در دهکده ماژین راهی را در حدود ۲۰ کیلومتر بسمت خاور طی کرد تا بدهانه تنگه کول کنی
صبح روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۳ به اتفاق آقای مهندس حسن آقائی که خود یکی از فرزندان روستائی آن منطقه است و نیز دو نفر از راهنمایان محلی با اسب و قاطر از ماژین بطرف کول کنی حرکت کردیم .ساعت ۱۲ بدهانه ، تنگه رسیدیم ، تنگ های که دیوارهای سر بفلک کشیده آن و نیز تیغه های آن یکی از نقاط مرتفع کبیر کوه است .ساختمان طبیعی دره با کناره های مضرّس خود یکی از بدایع طبیعت است ، در دشت جلو تنگه آثار ساختمانی پراکندهای با رنگ و ملاط که می توان ادعا کرد مربوط به پیش از اسلام است باقی است.
در دهانه تنگه و در قسمت غربی آن غاری است وسیع و قشری ضخیم از خاک دارد و آثاری که مشخص می کند که از هزاران سال پیش مسکون بوده و اکنون هم مورد استفاده زمستانی کپرنشینان محلی می باشد، این کپرنشینان تیره هائی بنام (ساتیاروند)از بهاروند و (ترکارونی)۱۰از ایل دیرکوند می باشند، در ابتدای تنگه نیز آثار ساختمان های سنگی قدیمی دیده می شود در انتهای تنگه چشمه آبی هست که متاسفانه در نیمه راه تمامی آب آن به زمین فرو میرود از جمله آثار بسیار جالب و دیدنی این تنگه کشیدن جوبی است از کوه در دیواره شرقی تنگه از محل فرو رفتن آب تا دهانه تنگه که طول آن بیش از یک کیلومتر است.برای رساندن آب بدهانه تنگه شهری از کوه کشیده شده به پهنای جوبین ۳۰ تا ۴۰ سانتیمتر است که از سنگ سخت کوه کنده شده است،در برخی نقاط نیز دیوارهای با سنگ و ملاط دارد و در جائی حوضچه ،فاصله یک کیلومتر از دهانه تنگه تا محل غار و فرو رفتن، آب، راهی است پر از صخره و پرتگاه که به سختی و دشواری آنرا طی کردیم با زمانی نزدیک به یک ساعت .پهنای دهانه تنگه بیش از سی صد گام است در صورتی که در قسمت میانی و بخصوص در دامنه غار موردنظر به ۸ تا ۱۰ گام میرسد ارتفاع دیوارهای کوه در این نقطه از کف دره بیش از سی صد متر است، در دیواره غربی به بلندی نزدیک، به ۵۰ متر "۱۰کمند" غاری است که همه قصه ها درباره آنست ،دست یافتن به غار کار مشکل همراه با خطر سقوط مرگ است و جای پائی که قبلا داشته خراب شده است.پهنای دهانه غار نزدیک به ۱۲ گام است و ارتفاع آن تا ۱۰ متر می رسد دهانه غار سنگ چین شده و تنها از زاویه ای تنگ و با دیدی کم می شود دهانه و سنگ چین های آنرا دید . از این نقطه به بعد عبور از دره مشکل و مشکلتر و مرگ بارتر است .دیوارهای دو طرف بلندتر و در نتیجه پژواک های صوت طولانی ترند.
جوانی از ساکنین و بومیان محلی ناگهان تصمیم گرفت خود را بغار برساند ، بسختی و در شکلی که برای ما دلهره و ترس فراوان بهمراه داشت و برای او جسارت توام با پشیمانی.ولی عاقبت خود را بغار رسانید ، تا آنجا که مردم بیاد دارند تا بحال کسی نتوانسته است به آن دست یابد بنا به نقل این جوان پشت دیواره سنگ چین در سطح غار محوطه ای است نسبتا وسیع و در داخل آن آثار قبر دیده است و مقداری سفال های مختلف و منقوش ،نمونه از این سفال ها بنظر می رسد که قدیمی تر از عهد ساسانی باشد(پارتی)،بهر صورت باعتقاد اهالی"ماژین" اشکف کول کنی همان است که مردم می گویند مدفن انوشیروان است زیرا اهالی به اعتبار قصه های خبر گونهای که به آنها رسیده و نیز تطبیق فواصلی که از شاهنامه و داستان های محلی آمده معتقدند اشکف کول کنی محل دفن جسد انوشیروان است مطالعه در این آثار و بررسی هائی در داخل اشکف (یا غار) می تواند مبین مطالبی باشد که مردم ادعا می کنند، آنچه مسلم است گاهی افسانه هائی چون دودی هستند که از شعله ای حقیقی برمیخیزند و اغلب اساس حقایق وقایع زمانهای دوری است که ما از آنها سندی نداریم تا ورای این دودها چه باشد پس از تحقیق علمی و حفاری معین و معلوم خواهد شد.
منبع: از مجله کاوه شماره ۵۲ و ۵۳ تابستان و پائیز ۱۳۵۳